فرهنگ امروز/ نصرالله حدادی ـ در هفته اول مهرماه، بحث داغ تهیه یک فیلم سینمایی ـ و نه سریال ـ پیرامون زندگی مولانا جلالالدین بلخی (و نه رومی و ترکیهای) و شمس تبریزی، دامنهاش تا بدان حد بسط و توسعه پیدا کرد که دو تن از آیات عظام، حضرات آیات ناصر مکارم شیرازی و حسین نوری همدانی، ساختن آن را حرام دانستند و فرقه صوفیه را «ضاله و مضله» خواندند و نامیدند.
از سوی دیگر این بحث نیز دامن زده شد که، بنا به سفارش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، این فیلم به صورت سریال تهیه خواهد شد و همین امر باعث برخی موضعگیریها شد و از آنجا که گفته میشد، بازیگران نقشهای مولانا و شمس، قرار است از کشور ترکیه انتخاب شوند، سوی دیگر این ماجرا نیز مشوش و مشوه شد و سرانجام کاشف به عمل آمد، این فیلم، از سوی بخش خصوصی، آن هم به صورت یک فیلم سینمایی، با شرکت دوتن از هنرمندان مشهور ایرانی در دستور ساخت است و بدینگونه صورت مسأله تغییر کرد و با موضعگیری برخی از اساتید حوزههای علمیه و همچنین مولویشناسان، ابعاد دیگری به این ماجرا داده شد و فرمایشات رهبر معظم انقلاب، حجتی برای ابراز نظر آنان شد. آنچه که ایشان در ملاقات با جمعی از شاعران در 25 شهریور 1387 فرمودهاند و در شبکههای مجازی بازنشر شد. بازتاب بسیاری داشت. مقام معظم رهبری، در بخشی از فرمایشاتشان، درباره مولانا و شمس و مثنوی و دیوان شمس چنین فرمودند: «... یک بخش مهمی از شعر آیینی ما، متوجه مسائل عرفانی و معنوی میتواند باشد، و این هم یک دریای عظیمی است.
شعر مولوی را شما ببینید، شعر مولوی را ببینید، حالا اگر فرض کنید کسی دیوان شمس را به خاطر زبان مخصوصاش و حالت مخصوصاش که خیلی ماها به آن دسترسی نداریم، این را یک قدری دوردست بداند، مثنوی معنوی که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصولالدین، واقعا اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند: نظر شما راجعبه مثنوی چیه؟ همین را گفتم. گفتم به نظر من، همین که خودش گفته: و هو اصول و، ایشان گفتند: کاملا درست است و من هم عقیدهام همین است».
درباره زندگی مولانا جلالالدین بلخی، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، یک مجموعه تلویزیونی (سریال) در دیماه سال 1393، در یازده قسمت 48 دقیقهای با شرکت هنرمندان نامآشنایی چون علی نصیریان، داوود فتحعلی بیگی، اسماعیل خلج، فریده سپاهمنصور، و ... ساخت و آن را پخش کرد و نکته جالب، این امر بود که، مقرر شده بود، در سه مرحله، زندگی مولانا به تصویر کشیده، و به بنا به اظهار تهیهکننده آن، بنابه دلایلی نامعلوم، صدا و سیما بهرغم آمادهسازی و دکور و صحنه که مخارج زیادی برای آنها صورت گرفت، این امر از قوه به فعل نیامد و همچنان ساخت این سریال، معوق باقی مانده است و مسؤولین صدا و سیما، پاسخی به ایشان، به صورت روشن و واضح نمیدهند. (گفتوگوی مهدی همایونفر، با سایت سینماپرس، یکشنبه 8 مهر 1397).
نگارنده، نه در مقامی هستم که پیرامون این تضارب آرا ابراز نظر میکنم و نه بضاعت آن را دارم که از مولانا و مقام شامخ او در ادبیات فارسی بگویم و نه آنقدر فهم و درک دارم که بدانم چرا علمای اعلام، با این امر تا این حد و به شدت مخالفت میکنند، اما میدانم که، مرحوم علامه محمدتقی جعفری، شرحی مستوفا بر مثنوی مولانا دارند و عارف بزرگوار حاج ملاهادی سبزواری، شرح نسبتاً مفصلی بر ادب صوفیانه و مثنوی مولانا نگاشتهاند و با تلخص «اسرار» مجموعه اشعاری از وی پیرامون ادب صوفیه باقی مانده است.
از سوی دیگر، انتشارات امیرکبیر ـ وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی ـ طی سالهای گذشته، بارها دست به تجدید چاپ کتابهای «ارزش میراث صوفیه» (آخرین چاپ شهریور 1395) و همچنین «جستُجو در تصوف ایران و دنباله جستجو در تصوف ایران» زندهیاد عبدالحسین زرینکوب زده و شاهد هیج واکنشی نیز در این زمینهها نبودهایم.
«فرهنگنامه تصوف و عرفان (مباحث، اعلام، اصطلاحات و تعبیرات) محمد استعلامی، دوجلد، 1888 صفحه، انتشارات فرهنگ معاصر، 1398، تهران».
انتشار «فرهنگنامه تصوف و عرفان» در این و انفسای کتاب و کاغذ و رکود حاکم بر بازار عموماً و کتاب خصوصاً، میتواند باعث شعف و شادی شود و در عین حال شگفتی باشد و نام محمد استعلامی، پشتوانه عظیمی بر آن، چراکه همواره این چهره فرهنگی را بیش از هر چیزی، یک «مولوی پژوه و حافظشناس» بزرگ میدانیم و مجلدات هفتگانه شرح مثنوی او ـ که قبلا توسط انتشارات زوار به چاپ میرسید و طی سالهای اخیر انتشارات سخن آن را به چاپ رسانده است ـ در سال 1364 جایزه بهترین کتاب سال را از آن خود کرده است و به یقین فرهنگنامه تصوف و عرفان نیز میتواند و به جدّ، شایستگی آن را دارد تا بر تارک کتاب سال بنشیند و همچون دیگر آثار این استاد بزرگوار، شایسته تقدیر و سپاس است.
وجه مشخصه این فرهنگنامه ـ که در حد یک دانشنامه و دائرةالمعارف نیز قابل توصیف است ـ این امر است که ضمن شرح اصطلاحات، مقالات جامع و بسیطی در حوزه عرفان و تصوف را میتوان در میان بیش از 3500 مدخل آن پیدا کرد و خواند و با آرا و نظرات عرفای بزرگی چون ابوسعید ابیالخیر، بایزید بسطامی، و ... آشنا شد و نقد و بررسی جامعی را نیز به نظاره نشست و لذت برد.
سه مقدمه مستوفا: اول ـ زمینههای فکری دینی، فلسفی و ...؛ دوم ـ منابع مطالعه در تصوف و عرفان و سوم ـ گزارش کار و فهرست منابع، خواننده را چنان شیفته میسازد که گویی از خوابی سنگین و شیرینی برخاسته است.
نکته جالب توجه، کار یک تنه دکتر استعلامی بر روی این دانشنامه است، هرچند که خود اذعان دارد از برخی دوستانش کمک گرفته، اما از بای بسمالله تا تای تمت را خودش سروسامان داده، ویرایش و غلطگیری کرده و سرانجام، ناشر، آن را در قامت یک کتاب دوجلدی، با چاپ و صحافی عالی، حروفچینی چشمنواز، و صفحهآرایی خوش قامت و ترکیب به بازار کتاب روانه کرده است.
دکتر استعلامی، در بخشی از پیشگفتار این کتاب، متواضعانه، چنین نوشته است: «... هیچ کتاب مرجعی نمیتواند به همه پرسشهایی که از خاطر جویندهیی میگذرد. یا به همه پرسشهای محتمل مربوط به کار خود پاسخ داده باشد و دانشنامههای بزرگی هم که عرضه جهانی و هر سال نشر تازهیی دارند، پس از صدسال یا دویست سال، همواره با نگاه تیزبین صاحبنظران و با گسترش معارف بشری در تجدیدنظراند و بازبینی و بازنویسی آنها هرگز به پایان نمیرسد... [روی] سخن با عزیزانی است که یک کتاب تازه را فقط برای دیدن خطاها و کمبودها بازمیکنند و از لحظههایی که مؤلف برای یافتن پاسخی، به یک پرسش، آرامش روز و شب خود را هم فراموش کرده است، خبر ندارند. یک رُویه قدرشناسی از مؤلف این است که صاحبنظران پس از نشر اثر، او را از کمبودها آگاه کنند و اگر نقدی بر آن مینویسند، و مؤلفی مانند صاحب این قلم ممکن است در غربت از آن بیخبر بماند، آن نقد را چاپ شده [و] یا چاپ نشده ـ به نشانی ناشر برای مؤلف بفرستند و او را در رفع کمبودها یاری و سپاسگزار لطف خود کند. حرف تازه هم در این کار کم نیست، شرح مباحث تصوف و سرگذشت و اندیشه نامداران طریقت یا نقدها و تأملهایی همراه است که روزنههایی برای درک منطقی از دو رویه انسانساز و انسان فریب تصوف بر خواننده میگشاید، و جان کلام، اگر نقدی بر این کتاب مینویسید یا در محفلی از آن یاد میکنید، پیش از داوری، همه وجوه آن را درست ببینید».
«فرهنگنامه تصوف و عرفان» یک «شرح حال رجال» کامل از عرفا، دراویش، صوفیان، خرفهپوشان و ... را در برابر خواننده مینهد.
از هاتف اصفهانی، تا رینولد الن نیکلسن، از عبدالصمد اصفهانی، تا عطار نیشابوری، از پیر پالاندوز، تا احمد چشتی؛ از احمد خضرویه بلخی، تا احمد سنگ آتش و از باباطاهر عریان، تا بابا فرج تبریزی. دکتر استعلامی، درباره بایزید بسطامی، عارف بزرگ قرن سوم هجری، حکایتی شیرین به دست میدهد: «روایتی از روزگار کودکی، یا نوجوانی بایزید که گزارش آغاز سفرهای اوست. سیمای نوجوان هشیاری را نشان میدهد که هر سخنی را نسنجیده نمیپذیرد. در درس قرآن، به آیه 14 سوره لقمان/ 31، میرسد که «اَن اشکُرلی وَ لوِالدیک» خدا را و پدر و مادر را سپاس بگوی! از مکتب به خانه برمیگردد و به مادر خود میگوید: «من در دو خانه کدخدایی چون کنم؟ ... یا از خدا در خواه تا همه آنِ تو باشم» مادر او را به خدا میبخشد. اما پس از آن بایزید با مریدان میگوید: «آن کار که بازپسین کارها دانسته، پیش از همه بود، و آن رضای مادر بود».
انتشار فرهنگنامه تصوف و عرفان را به فال نیک بگیریم و به یقین این کتاب گرانسنگ، قدر میبیند و بر صدر مینشیند، که شایسته آن است و به یاد داشته باشیم: کشورهای بیهویت جنوبی کشورمان، و آن دسته که تازه استقلال یافته و یا از بقایای امپراتوری! عثمانی هستند، به دنبال هویتیابیاند و با دستاندازی به ذخایر علمی، معنوی و فرهنگی کشورمان، در صدد شناسنامهدار کردن خود هستند.
از حکیم نظامی گنجوی، که کشور تازه استقلال یافته آذربایجان (همان اران آلبانیان قفقاز) میگوید: منیم کی دی، تا مولانا که کمتر از یکصد بیت سروده عربی، ترکی و یونانی دارد و تمامی آنچه که از او باقی مانده، همانند حکیم گنجه، تماما به زبان شیرینی فارسی است و بس.
دوستی برایم تعریف میکرد، سالها پیش که به کشور قزاقستان و پایتخت آن روز این کشور، آلماتی راهم افتاده بود، تصویر بزرگی از فردوسی را که استاد ابوالحسن صدیقی، مجسمه آن را ساخته است را بر روی دیوار فرودگاه این شهر دیدم، و زیر آن به خط سیریلیک، مطالبی را نوشته بودند. از شخصی که فارسی میدانست و سیریلیک خوانده بود، خواستم آن را برایم ترجمه کرد و مضمون آن نوشته این بود که فردوسی در مرو بزرگ به دنیا آمده و قزاقستان نیز بخشی از سرزمین مرو و خراسان بزرگ است. دوستم میگفت: از این حکایت خندهام گرفت. تمامی این سرزمین «کازاخستان» است و سرزمین فراریها و تبعیدیان دوران حاکمیت کمونیستها و حالا، آنها به دنبال مصادره فردوسی ما هستند. باور کنیم، فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا و دیگر بزرگان این دیار، در محدوده جغرافیایی نمیگنجند و افکار بلند آنها، انسانساز است، اما همانگونه که شکسپیر انگلیسی است و همینگوی آمریکایی و تولستوی روسی، مولانا بلخی و ایرانی است و متعلق به ایران و ایرانی میباشد.
ایبنا
نظر شما